چهار دیواری خانواده
در قسمتهای قبل، به این نتیجه رسیدیم که نقش اساسی در تربیت فرزند، بر عهدهی مادر است؛ که اولین بُعد آن، رعایت عفت در تمام ابعاد، از کودکی تا تولد فرزند و پس از آن است.
بر اساس فرمایشات سرکار خانم لطفیآذر در کتاب “آیین زندگی” دانستیم رحم زن، کارگاره صنع الهی و مرکز ظهور اسم خالق خداوند در تولد یک انسان است. دستورات دین در زمینهی عفت و حجاب و روابط زن و مرد نیز، برای آن است که ظرف پرورش نطفه و کانون خلیفهاللهسازی، از انحراف حفظ شود. زن و مردی که فعالیت قوای جنسیشان را بدون پایهی بینشی صحیح که شریعت به آنان میدهد، انجام دهند، جایگاه خود را در هستی نخواهند یافت و بعید است نسل سالمی هم داشته باشند؛ که این موضوع در جوامع مذهبی و غیرمذهبی، آثاری بر جای خواهد گذاشت. از جمله رواج همجنسبازی، تغییر جنسیت، عیّاشی، انواع انحرافات جنسی، زنسالاری، مردسالاری، انتخابهای ناصحیح در ازدواج و بها دادن به فروعات ازدواج، بیش از اصل آن.
در بینش صحیح، صُلب و رحم، موضوع نکاح است و علت نکاح هم، نه فقط ارضای شهوت، بلکه ازدیاد نسل است. در حقیقت، ازدواج، اتّحاد قوای جنسی تأنیث و تذکیر است که قوای مولّدهی بشری را به فعالیت در مسیر ظهور اسماء الهی وامیدارد تا انسانی که مظهر و مَجلای صفات حضرت حقتعالی است، به ظهور رسد. لذا در ازدواجی که از حقیقت فطرت، نشئت گرفته باشد و در آن، غریزه به خواست فطرت تغذیه کند، یقیناً اخراج از ظلمت به نور، در مراحل فعلی، صفتی و اندیشهای صورت میگیرد و دو زوج ناقص، دست در دست هم، نسلی طیّب و سالم، ظهور میدهند.
ازدواج و ابزار آن، در مظهریت استفاضه و افاضه در نکاح، حاصل حرکت حبّی است و چقدر زیباست! اما بسیاری از انسانها چون ارزشش را نمیدانند، فکر میکنند زشت و حیوانی است و آن را در هر میدان خطا و آلودهای قرار میدهند. بعد هم به هر کس، مفت و رایگان به مهریههای سنگین میفروشند و تصوّر میکنند بهایش این است! حال آنکه چنین نیست و این روند، سلامت فرد و اجتماع را به خطر میاندازد.
آری؛ وقتی افراد، جایگاه خود را در نظام آفرینش نیابند و پایه و اساس ازدواج را در نظام کلی درک نکنند، حتی اگر به دنبال پیدا کردن معیارهای صحیح ازدواج باشند و آنها را بپذیرند، باز نمیتوانند آنها را در زندگی خود، عملی کنند؛ چون نمیدانند ازدواج با آنان چه میکند و آنان با ازدواج، چه حرکتی میکنند. لذا در گوشهای مینشینند و دایرهای از موهوماتِ عرف و عادت را جلو میکشند و از اجتماع و اطرافیان، الگو میگیرند؛ تا یکباره میبینند هدف اصلی و الهی ازدواج کنار رفته است! پس از آن است که مشکلاتشان در زندگی مشترک و بعد هم در تربیت فرزند، آشکار میشود و آن وقت میبینند هیچ یک از اطرافیانی که آنان به خاطر جلب نظر و رضایتشان، حقیقت را رها کردند، نمیتوانند برایشان کاری کنند!
اما اگر اصل را بشناسند و ارتباط ازدواج را با خود بدانند، میفهمند که آنان مسئول بازسازی شخصیت خودشان هستند -“عَلَیْکُمْ أنْفُسَکُم“۱-؛ و شخصیتشان جز فطرت و خدا، نباید تحت تأثیر هیچ چیز و هیچ کس قرار گیرد. لذا اگر کسی در این چارچوب -که بر پایهی شناخت و معرفت آنان نسبت به جایگاه خود در نظام هستی است- نظری داشته باشد، موافقت میکنند و خاضعانه میپذیرند؛ اما اگر آن نظر با شخصیت انسانی آنان مخالف باشد، دلیلی برای پذیرفتنش ندارند. به این ترتیب، ازدواج الهی صورت میگیرد و زمینهی ایجاد کانونی گرم برای تربیت اعضا و در نتیجه تربیت جامعه، فراهم میشود.
به هر حال، ارتباط متقابل خانواده و اجتماع، نکتهی بسیار مهمی است. ما میدانیم گناهان بسیاری در بُعد رذایل اخلاقی یا افعال جوارحی است که دین در قبال آنها، دستور توبه داده؛ به طوری که اصلاً نیاز نیست دیگران از آن، آگاه شوند. ولی مجازات زنا، حد زدن در انظار عموم است و حکم زنای محصّنه، قتل است! حتی برای غیبت که روایت داریم شدیدتر از زناست۲، چنین مجازاتی در ملأ عام وضع نشده است. میدانید چرا؟! برای اینکه غیبت و سایر گناهان، یا جنبهی فردی دارد و فقط به خود فرد ضرر میرساند، یا به عدهی محدودی از افراد، زیان وارد میکند؛ اما در زنا، حقّ هستی و هدف حقتعالی از خلقت و ظهور مظهر جامع خود یعنی انسان، پایمال میشود؛ که مسئلهی بسیار عمیقی است.
در واقع سلامت افراد جامعه، به سلامت کانون خانواده بستگی دارد؛ و سلامت روح و جسم پدر و مادر و تفاهم و گرمی میان آن دو، مهمترین عامل سلامت فرد و در نتیجه سلامت اجتماع است. هر چه افراد یک نسل، از نظر روح، اخلاق و توانمندی قوای جسم، سالمتر باشند، جامعه از نظر سیاست، اقتصاد و فرهنگ، تعدیل و سلامت بیشتری دارد. اما به هر اندازه که خُلق و خَلق آنان ناسالم باشد، اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعه نیز در مسیر نادرست خواهد افتاد و جامعه به سمت رشوه و ربا، جاهطلبی و مقامپرستی، و گرایش به هنرپیشهها، خوانندگان و فیلمها و آوازهای بیمحتوا یا مبتذل خواهد رفت.
از سوی دیگر تأمین سلامت خانواده هم، به تنظیم حقوق و وظایف افراد خانواده نسبت به یکدیگر برمیگردد؛ که ریشهی تنظیم حقوق و وظایف نیز، معرفت و شناخت آنهاست. هر یک از اعضای خانواده باید بدانند نسبت به سایر اعضا، چه وظیفهای دارند و چگونه باید با آنان زندگی کنند. در این نگاه، چنانچه خود زوجین، درست و پاک تربیت شده باشند و قوای منفی در آنان حاکم نباشد، به لطف و عنایت خدا، خلأها و نقصها را با هم برطرف میکنند و محیط خوبی برای تربیت فرزند فراهم میآورند. اما اگر در صلب و رحم پاکی پرورش نیافته باشند، خودشان با کلی نقص و خلأ به خانهی همسر میروند و با نفوذ قوای شیطان، همسرداری میکنند؛ در نتیجه، دیگر نمیتوانند محبت صادق داشته باشند و به همسرشان برسانند، یا محبت صادقِ او را بگیرند. لذا برای فرزندانشان نیز نمیتوانند مربّیان خوبی باشند.
اینجاست که به دومین نقش کلیدی مادر در تربیت کودک، یعنی جایگاه و نقش او به عنوان عضوی از اعضای خانواده – که بستر رشد کودک است- میرسیم تا ببینیم که فقط خوراندن، خواباندن، پوشاندن و… برای تربیت کودک، کافی نیست؛ بلکه هدف، این است که انسانی با روح سالم و پاک و اوصاف کمالی، تربیت شود تا بتواند جامعه و جهان را بسازد. پس والدین نمیتوانند از اوضاع فرزندانشان بیخبر باشند و ندانند در تولدها، پارتیها، جشنهای فارغالتحصیلی و…، چه بر آنها میگذرد؛ و در عین حال، ادعا و طلب تربیت آنان را داشته باشند!
با این مقدمه، وارد بحث خانواده میشویم. وقتی زن و مردی با هم ازدواج میکنند، حریم و محدودهای به نام خانواده تشکیل میدهند. اولین چیزی که این دو برای زیستن کنار هم نیاز دارند، وجود یک چهاردیواری است. در صورتی که در این چهاردیواری، چه کوچک و چه بزرگ، اصول همسرداری رعایت شود، آرامشی وصفناشدنی حاکم میگردد که در سایهی آن، خود پدر و مادر و همچنین سایر اعضای خانواده، به رشد انسانی و الهی خود میرسند.
حال برای تقریب به ذهن، میتوان چارچوب تربیتی پدر و مادر را به یک خانه و چهاردیواری تشبیه کرد که در سایهی تشکیل آن، فضای رشد روحی، روانی و جسمی تکتک اعضای خانواده، فراهم میآید. در واقع زن و مرد در مسیر تربیت فرزندان، باید یک چهاردیواری تشکیل دهند؛ فضایی که دیوار و پنجرهی آن، نقش مهمی در ثبات و امنیت محیط داخلیاش ایفا میکند.
باید بدانیم که تا وقتی ما برای تربیت فرزندانمان، چهاردیواری استواری تشکیل ندادهایم، آنها احساس امنیت نمیکنند. هستند بچههایی که پدر و مادرانی نکتهبین و دقیق دارند که همواره تلاش میکنند همهی امکانات رفاهی را برایشان فراهم نمایند؛ اما با این حال، از خلأ عاطفی عمیقی رنج میبرند؛ چون آن چهاردیواری، به طور صحیح برایشان تشکیل نشده است.
البته درست است که شاید چهاردیواری و اقتضائاتش، اعضای خانواده را محدود کند؛ ولی احساس آرامش و امنیت این فضا، چنان بر فشارها غلبه دارد که نمیگذارد احساس محدودیت کنند. در حقیقت، وجود این چهاردیواری است که به کودک، امنیت و آرامش میدهد و اگر نباشد، با دنیایی محبت هم نمیتوان احساس امنیت و آرامشی را که او برای رشد و تعالی جانش به آن نیاز دارد، فراهم کرد.
حال باید ببینیم جایگاه پدر و مادر در این چهاردیواری چیست. در مسیر تربیت، پدر مانند دیوار و مادر همچون پنجرهای در دیوار است. همبستگی و اتحاد پدر و مادر نیز، همچون سقفی است بر سر خانه، که امنیت آن را دوچندان میکند.
إنشاءالله در قسمت بعد، بیشتر دربارهی این چهاردیواری و چارچوبهای حاکم بر آن توضیح خواهیم داد.
کارشناس تربیتی: سرکار خانم مریم جوکار
پینوشت:
[۱] سوره مائده، آیه ۱۰۵ : خود را باشید!
[۲] الخصال، ج۱، ص۶۳ : “الْغِیبَهُ أشَدُّ مِنَ الزِّنَا“.