نقشۀ‌ راه

نقشۀ‌ راه

ما مادران می‌دانیم که تربیت فرزند، مسیری پرفراز و نشیب استکه اگر به پیچیدگی‌های آن آشنا نباشیم، نمی‌توانیم این مسیر را به خوبی طی کنیم. برای همین به نقشه‌ای نیاز داریم که تمام پیچ‌و‌خم‌ها، فرازونشیب‌ها و گردنه‌های بین مبدأ تا مقصد را، پیش‌بینی کرده باشد تا به کمک آن، کوتا‌ه‌ترین و آسان‌ترین راه را برای تربیت فرزند، بیابیم.

اما باید برای ترسیم تقشۀ راه و پیمودن مسیر تربیت، به سه نکته توجه کنیم:

– شناخت مبدأ تربیت؛ یعنی آگاهی‌یافتن از استعدادهای خدادادی فرزند.

– شناخت مقصد تربیت؛ یعنی شکوفایی استعدادهای فرزند.

-انتخاب بهترین مسیر برای حرکت از مبدأ به مقصد.

البته مبدأ و مقصد تربیت، یکی است؛ اما مبدأ بالقوه و مقصد بالفعل است. مانند دانۀ سیب که قوه و توان سیب‌شدن را دارد و مقصد باغبان از کاشتن آن، شکوفایی استعدادهای نهفته در دانه و رسیدن به «میوۀ سیب» است.

مادر مهربان همچون باغبان، خود را مسئول پرورش استعدادهای فرزندش می‌داند، لذا با شناخت دقیق ‌استعدادهای او، اعمالی متناسب برای پرورش این استعدادها انجام می‌دهد. و برای شکوفا‌شدن آن‌ها بستری مناسب فراهم ‌می‌کند.

اگر باغبانی دانۀ سیب را به روش دانۀ پرتقال بکارد، یا بر این باور باشد که می‌تواند همۀ دانه‌ها را به یک روش بکارد و یک محصول بگیرد؛ به نتیجۀ درست دست نمی‌یابد.

به همین ترتیب نیز اگر مادری استعدادهای فرزندانش را نشناسد و نتواند برای شکوفایی هر یک از آن‌ها مسیری خاص را ترسیم کند و روش تربیتی‌اش برای تمام فرزندانش یکسان باشد؛ به نتیجۀ درست نمی‌رسد.

باغبانی که دانه را بشناسد و بداند که این دانه، قرار است به چه میوه‌ای تبدیل شود، نقشۀ ‌راهِ میوۀ دیگری را برای آن اجرا نمی‌کند. آخر مگر می‌شود که باغبان، منتظر آویزان‌شدن خوشه‌های انگور از درخت پرتقال باشد! یا از یک نهال کوچک، بلافاصله انتظار میوه‌ای رسیده را داشته باشد؟!

واقعیت این است که اکثر ما در مسیر تربیت فرزندانمان، دچار افراط و تفریط بوده‌ایم و طبق سلیقۀ شخصی‌مان عمل کرده‌ایم نه شناخت استعدادهای کودک و شکوفایی آن‌ها! برای مثال، بعضی از مادرها فکر می‌کنند اگر فرزندشان قبل از سن تکلیف، شروع به انجام واجبات کند -مثلاً چادر سر ‌کند یا نماز بخواند و روزه بگیرد و… – ؛ استعدادهایش رشد کرده و هدف آن‌ها از تربیت او برآورده شده است! درحالی‌که این برداشت نادرست، سبب می‌شود در سن بلوغ با دیدن کوچکترین اشتباه، از فرزندشان ناامید ‌شوند. فاجعه‌ای که هیچ‌گاه نباید اتفاق بیفتد!

چنین مادری با فرو‌ریختن ایده‌آل‌های اشتباهی که در ذهنش ساخته، ممکن است اولین کسی باشد که با عکس‌العمل‌های نسنجیده، تیشه به ریشۀ استعدادهای فرزندش می‌زند.

اما مادر خوب، مانند باغبانی است که می‌داند رسیدن به میوۀ سیب را باید از دانۀ سیب انتظار داشته باشد. مبدأ و مقصد دانه را می‌داند و با صبر، حوصله، توجه و مراقبت، بستر شکوفایی دانه را فراهم می‌کند. او می‌داند که در فصل پاییز برگ‌های نهالش می‌ریزد؛ اما از ریختن آن‌ها ناراحت نمی‌شود، بلکه نهایت تلاشش را برای سالم‌ماندن ریشه‌‌های گیاه می‌کند و در فصل بهار منتظر رویش مجدد آن است.

مادر خوب استعدادهای هر یک از فرزندانش را به خوبی می‌شناسد و با تفکر، نقشۀ راهی نرسیم می‌کند تا استعدادهای فطریکودک رشد کنند؛ اما در عین حال از بادهای سرد پاییزی که در مسیر تربیت فرزندش می‌وزد -مانند تأثیرات محیط، بلوغ و…- نمی‌هراسد و با عشق و محبت و مراقبت سعی در حفظ ریشه‌های فطری او می‌کند و منتظر رویش مجدد استعدادهای فرزندش در فصل بهار می‌ماند… .

حال بیایید عملکردهای خود را منصفانه به تماشا بنشینیم و کمی در ارتباط خود با فرزندانمان بیندیشیم! آیا تاکنون از خود پرسیده‌ایم که چرا با وجود تلاشمان برای صبوربودن، گاهی از دست فرزندمان عصبانی می‌شویم؟ چرا با اینکه می‌دانیم و به دیگران می‌آموزیم که تذکر زیاد ممنوع! ولی درعمل، زیاد به فرزندمان تذکر می‌دهیم؟

ریشۀ‌ مشکل اینجاست که ما از استعدادهای فرزندمان بی‌خبریم و مقصد تربیت او را پیدا نکرده‌ایم. به همین دلیل نقشۀ‌ راهی که طراحی کرده‌ایم، اشتباه‌های زیادی دارد؛ یعنی در ذهنمان یک مقصد ایده‌آل ساخته‌ایم و تمام همّ‌وغم‌مان رساندن فرزندانمان به آن مقصد وهمی و نامناسب با استعدادهای اوست! برای همین در لایه‌های درونی ذهنمان، شأن خانواده، عُرف، مدرک تحصیلی و ملاک‌هایی را لجاظ می‌کنیم که نقشۀ راه را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

اگر مقصدی که در ذهنمان ساخته‌ایم، نادرست باشد، بدون شک در رفتار با فرزندمان، دچار افراط و تفریط‌ می‌شویم؛ پس باید قبل از پرداختن به ظاهر، نگاه‌مان را تغییر دهیم و ایده‌آل‌هایی که در ذهنمان به غلط شکل گرفته، رها کنیم. برای مثال، اگر بی‌توجه به واقعیت‌ها، بچه‌ای بسیار توانمند و زیبا، با فلان مدرک تحصیلی و ویژگی‌های منحصر به فرد،‌ در ذهن‌مان ساخته‌ایم؛ مانند باغبانی هستیم که بدون شناخت استعدادهای دانه‌، از دانۀ پرتقال بم، انتظار سیب کرمان دارد! و در نتیجه، بر اساس این توهم، برنامه‌ریزی درستی نمی‌کند و ممکن است شرایط رویش سیب را برای درخت پرتقال آماده ‌کند.

همان‌طور که این نگاه باغبان، مانع رشد و میوه‌دادن درخت است، چنین نگاه غلطی در تربیت، مانع شکوفایی استعدادهای فرزندان خواهد بود.

ما باید بدانیم هر انسانی برای رسیدن به کمال، باید مسیری را طی کند. فرزندان ما نیز ممکن است برای رسیدن به کمال، مسیری را انتخاب کنند که دلخواه و منطبق با برنامه‌ریزی‌های قبلی و ایده‌آل ما نیست، اما با استعدادهایشان منطبق است، مثلاً یکی از آن‌ها بخواهد معلم شود و دیگری پزشک و آن یکی نقاش، هر چه هست اگر این مسیر سبب رشد و شکوفایی استعدادهای آن‌ها شود و راهی خطا نباشد، نباید برای ما فرقی کند.

این تفکر، زمانی حاصل می‌شود که تک‌تک ما به عنوان یک مادر، به جای داشتن نگاه ظاهری به تربیت، هدف؛ یعنی شکوفایی استعدادهای خداگونۀ فرزندمان را در نظر بگیریم.

دزست مانند همان باغبانی که هدفش، ثمره‌دادن دانه‌ها‌ است و برایش فرقی نمی‌کند که این دانه، مربوط به چه میوه‌ای است، تلاشش را می‌کند تا با شناخت و طرح بهترین نقشۀ راه، بهترین محصول را برداشت ‌کند.

بیایید با خود روراست باشیم و صادقانه از خود بپرسیم: تا چه اندازه از استعدادهای فرزندمان آگاهیم؟ آیا تاکنون فکر کرده‌ایم که دوست داریم فرزندمان دارای چه ویژگی‌هایی باشد؟ آیا آنچه از فرزندمان انتظار داریم با توانایی‌های او، متناسب است؟ چگونه می‌توانیم برای تربیت فرزندمان، ‌نقشۀ راه درستی طراحی کنیم؟

این‌ها پرسش‌هایی است که در شماره‌های بعد به آن‌ها پاسخ خواهیم داد.

کارشناس تربیتی: مریم جوکار

فضه
بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه

دیدگاه
نام
ایمیل
وبسایت